وب سایت رسمی سامی نظری

ساخت وبلاگ
امشب چشمان سیاهت را مهتابی خواهم نمود تا جلوی پایم را بهتر ببینم؛چشمانی پر از خاطره پر از مهربانی و پر از درد و عاطفه. آنان که قدر چشمان سیاهت را نمیدانند؛و نمیدانند که سیاه چشم میخواهند یا چشمان پور وب سایت رسمی سامی نظری ...ادامه مطلب
ما را در سایت وب سایت رسمی سامی نظری دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dsaminazari2 بازدید : 58 تاريخ : جمعه 7 تير 1398 ساعت: 1:50

دلم از دست تو خون است؛اشکم از یاد تو جاریست؛قلبم از دست تو درد است ؛جسمم از کار زشت توخسته و شبم را به روز و روزم را به شب میرسانم و نمیدانم زمانم ؛گمانم؛روانم کی هست کجا هست چه هست و یاد شنیدن دوستت وب سایت رسمی سامی نظری ...ادامه مطلب
ما را در سایت وب سایت رسمی سامی نظری دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dsaminazari2 بازدید : 80 تاريخ : جمعه 7 تير 1398 ساعت: 1:50

تا کنون اشکهایم را ندیده بودم و خیال کردم چشمان خیس دروغی بیش نیست صدای سرد و غم بارم با لرزشی عجیب و درماندگی در مقابل یارم مرا وادار به گریه میکرد گریه ای پاک و بی ریا من معنی اشک زن و مرد را نمیدانستم اما امروز دیگر میدانم؛زنها مینالند و اشک میریزند و مردها میسوزند تا چشمانشان کمی خیس شود و من سوختم؛جگرم سوخت؛قلبم به تپش افتادو نفسهایم بند آمد ؛دردی سرد وسنگین بر سینه م بود و گلویم را بغض تلخی گرفته بودو بالاخره بعضم ترکید و همانند طوفان زمستانی دونه دونه اشکهایم به روی زمین میریخت و تلختر اینکه تک و تنها و بی یار ؛بی آنکه بدانم کجایم میسوختم و اشکهای روی گونه هایم ک به زمین میریخت  رااحساس میکردم و اما کجا بود آن فرزانه یارم که اشکهایم  پاک کند. برایم لحظات سختی در گذر است؛امروز روز سیاه در سیاهه در سیاه برایم ثبت شد این عمیقترین دردی بود که بهم رسید + نوشته شده توسط سامی نظری در پنجشنبه بیست و سوم آذر ۱۳۹۶ و ساعت 2:17 | وب سایت رسمی سامی نظری ...ادامه مطلب
ما را در سایت وب سایت رسمی سامی نظری دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dsaminazari2 بازدید : 58 تاريخ : چهارشنبه 13 دی 1396 ساعت: 14:20

بوی خون می آید بوی گند باروت بوی تن سوخته از باروت بوی قلب سوخته از داغ عزیز بوی فتنه میآید بوی در وَهْمْ بردنِ بیشتر آزادی بوی مرگ می آید مرگی خاموش از داد بیدادان چشمانم میشنوند عقب گرد راه را گوشهایم میبینند طاغوت زمان را ناقوس مرگ از تو میآید پدید آنرا استشمام میکنم صلح را بر گرده ات میبینم دمکراسی را بر پیشانی ات بسته میبینم سم مردم کُش بر دستت میبینم خواستم بِرَهَم از این دیار، یار را چه کنم؟ یار غم خوار را چه کنم؟  باتقدیم و احترام به ملت شریف ایران سامی نظری وب سایت رسمی سامی نظری ...ادامه مطلب
ما را در سایت وب سایت رسمی سامی نظری دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dsaminazari2 بازدید : 47 تاريخ : يکشنبه 12 آذر 1396 ساعت: 15:31

چشمانم خیس است  خیس از رفتن عمر عمری ک بر بیهوده بودنش هر روز خبری تازه میدهد چقدر خوب است لذت دوست داشت بدون درد حس بودن بدون درد حس عزیز شدن بدون درد حس خالی شدن از غم حس چشیدن خدا حس دوست داشت خدا بدون نیاز بدون ریا بدون تو و بدون خدایت بدون اشک در چشمانم  دلم پر درد است درد جدایی فرزند از پدر پد وب سایت رسمی سامی نظری ...ادامه مطلب
ما را در سایت وب سایت رسمی سامی نظری دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dsaminazari2 بازدید : 66 تاريخ : پنجشنبه 18 خرداد 1396 ساعت: 12:58

چه خوش خیال است دلمان      از وادی سوخته منطق را میجوید بیچاره دلم!سوخته از منطق ناطقان ابلحه کوردل در وادی سوخته ی سنگدل به او گفتم چه میخواهی آنجا؟ آه کشید و سرد شد و لرزید و گفت به دنبال منطق آمدم بیچاره دلم!نمیداند منطق در اینجا خیال است،محال است،گنجی از سنت بی کمال است بیچاره دلم!هرچه منطق عقلا وب سایت رسمی سامی نظری ...ادامه مطلب
ما را در سایت وب سایت رسمی سامی نظری دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dsaminazari2 بازدید : 66 تاريخ : پنجشنبه 18 خرداد 1396 ساعت: 12:58

یادش بخیر حسنک کجایی! حسنک یادت بخیر ، چقدر کیف میکردیم وقتی به درس حسنک کجایی رسیدیم وقتی صدای حیوانات را در میآوردیم، وقتی به جای گاوها  وخروسها وبزغاله ها گرسنه میشدیم وبا صدایشان حسنک را متوجه میکردیم ، وآنجا با زبان بیزبانی به حسنک میفهماندیم که گرسنه مان هست، و حسنک میآمد و به ما غذا میداد اما امروز دیگر آن روزهای خوب نیست، امروزحسنک خودش درگیر کارهای دیگریست، باید سکوت کرد، زبان داری اما باید بی زبان باشی، حسنک دیگر مهربان نیست یکبار حرف از گرسنگی بزنی میگوید این گوسفند در حال مریض شدن است آن مرغ دیگر تخم نمیگذارد، آن گاو دیگر شیر نمی دهد، خروووووووس دیگر بی موقع میخواند، تورو می دهد دست جلاد درسته کبابت کنند،سکوت نکنی میفروشندنت میدهندت به بیگانه تا از شرت خلاص بشوند، میگویند چه پررو،جانت را مدیون مایید نانت را هم از ما میخواهی؟ و کاش همان گوسفند کودکی مان میبودیم، کاش هنوز حسنک به ما غذا میداد، الان که بزرگ شدیم چیزی را نمیبینیم، در کتابهایمان یاد میگیریم چگونه دروغ بگوییم، چگونه دزدی کنیم وسر همدیگر را کلاه بگذاریم، میخواهم به کوه بروم و گاوچران بشوم، میخواهم با تحصیلات عالی وب سایت رسمی سامی نظری ...ادامه مطلب
ما را در سایت وب سایت رسمی سامی نظری دنبال می کنید

برچسب : حسنک کجایی,حسنک کجایی دوم ابتدایی,حسنک کجایی دوم دبستان, نویسنده : dsaminazari2 بازدید : 108 تاريخ : جمعه 28 آبان 1395 ساعت: 5:35

چرا گریه میکنی؟بغض گلویت را می فشرد؟حالا دیگر چرا به خود زحمت میدهید؟ آنروز که باید بیادم می بودی نبودی .امروز چه شده است مگر؟ تا زنده بودم به احترام٬  به عزت وسربلندی نیاز داشتم٬ امروز که مرده ای بیش نیستم! دگر به خود زحمت ندهید. تا زنده بودم مرا میکشتید و میکشتید ؛ آنروز نه گریه میکردید و نه زجه میزدید .امروز بر بالینم چه میکنید؟ مرا رهایم کنید هستند کسانی که مرا بگور بیاندازند به خودتان زحمت ندهید. در گور نرقتمم نرفتم٬ شما نگران نباشید، مرا هزار بار گور به گور میکردید؛ دگر برویدو جنازه ام را تنها بگذارید. خودم هستم و خدای خودم ی جوری باهم دیگرکنار میآییم ؛یا اینطرف یا آنطرف؛  راحتم بگذارید؛ تا زنده بودم به احترام نیاز داشتم ٬الان دیگرمرا با بی احترامی کامل خاکم کنیدبرایم فرقی ندارد دگر نیاز ندارم/. حال برو .برو ومرا با موریانه ها تنها بگذار آنان میدانند چگونه از جسم بی جانم استفاده کنند چیزی که تو یک انسان باشعور نتوانستی از فکرم استفاده کنی. برو و مارا تنها بگذار! دگر به خود زحمت نده ! اشکهایت را بردار برو تا شاید جسمم آرام بر زمین وحشی سر بنهدو به همانند دیگر خفتگان آرام بخفتد   وب سایت رسمی سامی نظری ...ادامه مطلب
ما را در سایت وب سایت رسمی سامی نظری دنبال می کنید

برچسب : بعد از مرگم گریه نکن,بعد از مرگم,بعد از مرگم چه خواهد شد, نویسنده : dsaminazari2 بازدید : 84 تاريخ : جمعه 28 آبان 1395 ساعت: 5:35

از فکر کردن به هیچ میرسم نشسته ام ،بی حس و حال در درونم پر از شادی پر از درد میزنم،میشکنم،میمیرم وجان میبخشم،وبه آسمان میروم،آسمانهای دور ، خیلی دور، دورتر از ذهن وخیال،   گاهی هم در همین جا،همین نزدیکی ها همین بغل بغلها در کره ماه ساکن میشوم و زمین را  نظاره میکنم، همه به من نگاه میکنند و من به همه همه به من میخندند ومن به همه همه بر من هستند ومن با همه همه بر من گریه میکنند و من برای همه اینبار بر عکس  شده است من از ماه زمین را مینگرم پر از ترس ،پر از وحشت،پر از احساسهای نافرجام،پراز عشقهای نیمه جون،پر از عاطفه های دست کاری شده،پر از رنج انحصاری،پر از برادر نابرابر،پر از انسان پر از گرگ ،پر از پدر پر از مادر، آه خوب گفتی ما در!  کدام مادر؟همان مادری که بهشت زیر پایش بود؟ آری بیا و ببین مادر از ظلم پدر از خانه برون شد به خانه اش بر میگردد همان خانه ای که زاییدنش وگفتند ای بابا دختر است دختر! وباز هم از ظلم پدر برون میشود.هم این پدر هم آن پدر؛ ودگر نمانده پدر هم ! و به خاک پناه میبرد ومیخفتد به امید آنوقت که بهشت در زیر پایش باشد، وملایان میگویند گناه کبیره است و در بهشت جایی ندارد! خ وب سایت رسمی سامی نظری ...ادامه مطلب
ما را در سایت وب سایت رسمی سامی نظری دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dsaminazari2 بازدید : 140 تاريخ : جمعه 28 آبان 1395 ساعت: 5:35

بر مرکب عشق سوار شدن غلط است

رفتن از روی ناز بی مغز غلط است

کم بزن سک، کم بزن پک بر سر ناتوان من

این گوی اگر طبیعت است غلط است

صدای تو صدای طوفان 

صدای من بی نا و بی جان

چشمان تو پر از غرور و شهوت

چشمان من پر از عاطفه ومهر رافت

کمی تامل کن کمی دقت، کمی صبر

سوار بر مرکب عشق شدی؟

نه هرگز !

این را نتوان عشق گذاشت

حتی اگر عشق باشد غلط است غلط

وب سایت رسمی سامی نظری ...
ما را در سایت وب سایت رسمی سامی نظری دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dsaminazari2 بازدید : 56 تاريخ : جمعه 28 آبان 1395 ساعت: 5:35